نمایش در آپارات

«گنجشک آتشنشان»

بود گنجشـــکی در ایّاب و ذَهاب

سطل سطل از چشمه ای می بُرد آب

سطل منقــــارش به گاه بازگشت

داشت از هُــــرم لهیـــــبی بازتاب

جثّـــه له له می زد و بی تاب بود

لیک بود آتش نشــــان، پا در رکاب

سعی می فرمود، سعی هــــاجری

بی تکلّف، بی توقّف، با شتـــــــاب

آتشی در جنــگلی افتــــاده بود

کِان بد او را سایه ساری ز آفتــاب

همگنان گفتند کاین تمهید چیست؟

وسعت آتش کجا و این نــــم آب؟

گفت می دانم، ولیکن منطقی است

در پس ای جهـــدهای ناصــــواب!

پاســــــخی داریم در روز حساب

این که کوشیــدیم قدر توش و تاب

محمّد علی مشایخی (نافذ) – آبان ماه 1391


گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شدو برمی گشت !

پرسیدند :چه می کنی ؟

پاسخ داد :در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...

گفتند :حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد

گفت :...شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،اما آن هنگام که خداوند می پرسد :زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟پاسخ میدهم :هر آنچه از من بر می آمد !!!!!