«جهاد تبیین»

سلام ما به تو ای اسوة النسـا! زینب!
خبـــرگزار شهیـــدان کربــلا! زینب!

به کارزار سخن کار شــــام کردی زار
چنان که آتشی افتد به خِرمنی از خار

خطابه‌ی تو در آن بزمگاه شیطانی
ز رزم بود فراتر، فضاست طوفانی!

مگر علی است دوباره پدید آمده است؟!
که با فصاحت و قول سَدید آمده است؟!

مگر امیر کلام است خطبه می‌خواند؟
که آسمان و زمین را به ندبه راند؟

جهان ندیده زنی را چنین حَماسه کند
که شجع و سجع به فریاد استغاثه کند

بر این نمط چو تو را ساعتی مجال افتد
به چنگ شیر تو روباه بد سِـگال افتد

یزید بی خِرد از این حَماسه رسوا شد
پَلَشت آبروی ظاهری ش پیدا شد

ز تنـگ آمدنش در میان رجَز می‌خواند
به سوی وادی بی‌حرمتی فرس می‌راند

به خیـزران به لبان ذبیــح چَک می‌زد
به زخم های دل خستگان نمک می‌زد

خیال خام ظفر بود و خبط و خرمستی
ولی نماند ز خـرگـاه هیچ جـز پسـتی

زنی به وسعت تاریخ مرد میدان بود
و نیز حضرت سجّـاد برگ ریزان بود

کلام «نـافـذ» سجّـــاد کـرد کارستــان
و آن خطابه ی زینب که بود مطلع آن

مگر که مهر سما پشت ابر می‌ماند؟!
مگر همیشه ستمگر سِتبر می‌ماند؟!

محمدعلی مشایخی(نافذ)_ آذرماه ۱۴۰۱ شمسی