آینه
«آینه»
به احترام استاد فریدون مشیری، تمام قامت مي ايستم و «آینه» را در مقابل سروده زیبا و روان «گرگ» ایشان می گیرم:
هان مپندارید گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر؟
«فطرت الله» است نقش جان ما
پس خداجویی است در بنیان ما.
در نهاد ماست پنهان «آینه»
جلوه اش در آینه، هرآینه.
عارفان جام جم اش نامیده اند
در پیاله عکس او را دیده اند.
آنکه «زکیها»؛ جمال یار دید.
وانکه «دسیها»؛ فقط دیوار دید.
پشت هر دیوار، گرگی در کمین
گاه افسرده است، گاهی آتشین
لیک در آیینه های بی غبار
کس نمی بیند بجز انوار یار
گر که انسان انس با جانان کند
کی به گرگی خلق را نالان کند؟
نفس اماره است، گرگ آدمی
حرص با تقوی نمی سازد دمی.
گفت مولانا علی -آن مرد پاک-
مرکز... اندیشه های... تابناک:
ها «اتزعم انک جرم صغیر؟!»
در تو پیچیده است دنیایی کبیر
حیف باشد قدر خود نشناختن
باره در وادی حیرت تاختن
«نافذا» نک سنجه را بر سينه زن
گرگ می بینی و یا آیینه زن؟
محمد علی مشایخی (نافذ)